بيرق سيد را چه کسي بر مي دارد؟


 

نويسنده: ميثم رشيدي مهر آبادي




 
به راستي شهيد سيد اسدالله لاجوردي که بود و چه عاملي باعث شد تا او را در زماني که هيچ مسئوليتي نداشت، به شهادت برسانند؟!
زهرا گل گل (همسر شهيد) مي گويد،» وقتي لاجوردي از دادستاني بيرون آمد، ديدم آن قسمت از لباسش را که آرم واسمش است جدا مي کند. ابتدا گمان کردم که مي خواهد آن را روي لباس ديگري بدوزد. ولي فردايش فهميدم که ديگر سر کار نمي رود. وقتي از سازمان زندان ها هم خلع شد، نشاط و شادابي هميشگي اش را داشت و مي گفت به هر حال اين مسئوليت از دوش من برداشته شده و براي من هيچ فرقي نمي کند، چون مي خواهم در خدمت مردم باشم. بعد از اين جريان با دوچرخه رفت و آمد مي کرد. همچنان در همان کار توليدي و فروش دستمال و روسري که حرفه قديمي اش بود، مشغول شد».
سيد اسدالله لاجوردي در اواخر سال 1376 زمزمه جابه جايي از مسئوليت سازمان زندان ها را شنيد و به رغم اينکه احتياج مبرمي به استراحت داشت و اثرات شکنجه در رژيم پهلوي آزارش مي داد. بنا نداشت که استعفا بدهد و عقيده داشت که بايد تا آخرين لحظه، خدمت کرد.
او به راحتي از رياست يک سازمان عريض و طويل، به حجره روسري فروشي اش در بازار برگشت و هر روز صبح از خيابان سقاباشي تا بازار تهران را رکاب مي زد. نزديک شش ماه از اين جريان مي گذشت که منافقين برنامه ترورش را قطعي کردند. به راستي لاجوردي که بود که دستگاه نفاق با توجه به ريسک بالاي اقدامات تروريستي در آن سال ها، به اين جنايت راضي شد؟

برخي معتقدند کينه منافقين از سيد اسدالله درجريان مبارزات سال هاي آغازين انقلاب، موجب اين تصميم شد؛ اما اين اعتقاد از دو منظر قابل تشکيک است. اول اينکه منافقين مي توانستند در سال هاي مسئوليت وي به اين اقدام دست بزنند تا بهره سياسي بيشتري ببرند و دوم اينکه افراد ديگري نيز در مبارزه مستقيم با منافقين شرکت داشتند که بعضاً جايگاهي مهم تر از لاجوردي پيدا کردند؛ اما هيچگاه در تيررس منافقين قرار نگرفتند.
تحقيقات نشان مي دهند که عامل اصلي به شهادت رساندن سيد اسدالله، پيگيري مجدانه او براي دستگيري و به مجازات رساندن دست اندرکاران ترور خونين هشتم شهريور بوده است. تاريخ گوياي اين حقيقت است که تاکنون همه کساني که به نوعي پيگير جريان انفجار دفتر نخست وزيري در هشتم شهريور بوده اند، به نوعي شهيد شده اند؛ از شهيد رباني املشي گرفته تا شهيد قدوسي و شهيد لاجوردي نيز حلقه اي از زنجيره دلسوزاني بود که اين حادثه خونبار را پيگيري مي کردند.
شواهد، حاکي از يپگيري مجدد حاج سيد اسدالله در هفته هاي آخرعمر نسبت به پرونده انفجار هشتم شهريور است و بي شک سردمداران منافق با پي بردن به اين واقعيت، نقشه ترور وي را در بازار تهران، با همه خطرهاي احتمالي طراحي کردند.
به عقيده شهيد لاجوردي که در وصيت نامه او نيز منعکس شده، خطر منافقين انقلاب، بيشتر از منافقين خلق بوده و هست. آنجا که مي نويسد: «گفته ام که خطر اينان (منافقين انقلاب) به مراتب زيادتر از خطر منافقين خلق است، چرا که علاوه بر همه شيوه هاي منافقانه منافقين، سالوسانه درصف حزب اللهيان قرار گرفته و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده اند. به گونه اي که عملاً عقل و اراده منفصل برخي از تصميم گيرندگان قرار گرفته اند و در عزل و نصب ها و حفظ و ابقاها دست به تخريب مي زنند و اعمال قدرت مي کنند.»
شهيد لاجوردي در زمان رسيدگي به پرونده هشتم شهريور، با دستگيري برخي از عناصر مشکوک، به سرعت به عامل اصلي و طراح اين فاجعه نزديک شد. از جمله افرادي که لاجوردي به او دست يافته بودند؛ مي توان به تقي محمدي که کاردار ايران در افغانستان و از نزديکان کشميري (عامل انفجار) بود، اشاره کرد. محمدي يک روز پس از دستگيري، درحالي که هنوز مورد بازجويي قرار نگرفته بود، توسط عوامل نفوذي منافقين در اوين (مانند قديري) کشته شد و اطلاعات خوبي که داشت، از دست رفت.
منافقين حتي با جمع آوري مقداري خاکستر ازمحل حادثه هشتم شهريور قصد داشتند تا جنازه اي را به نام کشميري تشييع کنند که مورد اعتراض واقع شدند. همان هايي که شهيد لاجوردي درباره شان مي نويسد: «خدايا! تو شاهدي چندين بار به عناوين مختلف خطر منافقين انقلاب را، هم آنان که التقاط به گونه منافقين خلق، سراسر وجودشان را و هم ذهن و باورشان را پر کرده و هم آنان که رياکارانه براي رسيدن به مقصودشان، دستمال ابريشمي بسيار بزرگي به دست گرفته اند، هم رجايي و باهنر را مي کشند و هم به سوگ شان مي نشينند و هم با منافقين خلق پيوند تشکيلاتي و سپس....! برقرار مي کنند.»
حقيقت اين است که پيگيري فاجعه دفتر نخست وزيري در سال 60 براي منافقين خلق، موضوع مهم و عمده اي، چرا که به کرات، نقش اين گروه در فجايع انساني در طول سال هاي اوليه يپروزي انقلاب اسلامي و پس از آن به اثبات رسيده بود و آنها چيزي براي از دست دادن نداشتند، ليکن منافقين انقلاب که موقعيت هاي شغلي و اجتماعي خود را در خطر مي ديدند و از سويي يقين داشتند که لاجوردي درصورت به جريان انداختن اين پرونده با احدي سازش نخواهد کرد، دست به ترور او زدند.
اگر چه تربيت شدگان مکتب خميني کبير کم نيستند اما بايد به انتظار نشست و ديد که چه کسي علم سيد اسدالله را از زمين برخواهد داشت و در مقابل منافقين انقلاب قامت، راست خواهد کرد. گرچه عامل اصلي ترور سيد را گرفتند و به مجازات رساندند ولي عوامل اصلي و پشت پرده اين جريان شوم نفاق، هنوز هم در فضاي ايران اسلامي نفس مي کشند و بعضاً به انتظار فرصتي براي ضربه زدن به انقلاب پرشکوه روح خدايند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 28